بودن یا نبودن درام نویس در ایران اهمیتی ندارد!
به گزارش باتسک، به گزارش خبرنگاران کامران شهلایی نایب رئیس کانون نمایشنامه نویسان ایران، کارگردانان تئاتر و نمایشنامه نویسی است که نمایشنامه های متعددی را به رشته تحریر درآورده و آن ها را روی صحنه برده است. از جمله این آثار می توان به دوران خوش بازنشستگی، رازهای یک سفر، کجا گم شدی فرهاد و به آخرین کلمات این قصه گوش کن اشاره نمود که به ترتیب از سوی نشر نمایش، نشر هزاره ققنوس و انتشارات افراز منتشر شده اند. با این نویسنده درباره شرایط نمایشنامه نویسی در ایران و نمایشنامه های پیشنهادی او برای مطالعه در ایام قرنطینه خانگی گفت وگو کردیم که در ادامه می خوانید.
فروغ فرخ زاد اولین نمایشنامه مستند این شاعر
در این روزهایی که همه ما مجبور به ماندن در خانه شده ایم، شما در قرنطینه چه می کنید ؟برای شرایطی که در جهان به وجود آمده است خیلی ناراحتم اما باید بگویم من همواره درقرنطینه ام و شیوه زندگی ام چندان تغییری ننموده است؛ اصولا تمرینات ما برای اجرای نمایش از خرداد ماه آغاز می شد، معمولا در این زمان خانه بودیم و بیشتر در حال نوشتن.
از اواسط بهمن ماه نوشتن نمایشنامه ای مستند درباره فروغ فرخ زاد را آغاز کردم و بدون تعارف باید بگویم در این مدت روزی استراحت نداشتم؛ از این جهت که ابعاد این کار وسیع است. کتاب هایی که باید درباره او می خواندم، ابهامات زندگی او و رسیدن به مواردی نزدیک به واقعیت خیلی وقت من را گرفت. شاید اولین نمایشنامه ای است که به صورت مستند و کاملا بر اساس زندگی این شاعر نوشته شده است. فروغ فرخ زاد یکی از زنان بسیار تاثیرگذار در تاریخ معاصر و تاریخ ادبیات ماست و به نظرم تئاتر ادای دینی درستی به او نداشته است.
جای بزرگان ادبیات در نمایشنامه ها خالی است
شما فکر می کنید شرایط مناسبی برای نوشتن نمایشنامه ای مستند فراهم است تا در ادامه باز سراغ نگارش اثری مستند بروید و به چهره های ادبیات ایران بپردازید؟مستندنگاری فروغ فرخ زاد سومین نمایشنامه مستند من است؛ دو اثر دیگر درباره شخصیت های سیاسی تاریخ معاصر بود و به نظر من مباحث لازمی است که باید به آن ها پرداخته می شد. بنده علاقه دارم که به موضوعات این چنینی بپردازم، از این رو که متاسفانه به مسائل تاریخی در حوزه بزرگان ادبیات و حتی به سیاسیون توجه چندانی نشده است و هنوز جای خالی اش احساس می گردد.
کسی که مستندنگار باشد راهش را پیدا می نماید؛ سخت هست اما خیلی هم شیرین است و سختی کار سبب نمی گردد از آن فاصله بگیرند. در این جهت با افراد بسیاری آشنا می شوید و جهانی بزرگی دارد. چالش برانگیز است.
ما در ایران نمایشنامه نویس نداریم
علاوه بر این که به خود اشخاص و بزرگان ادبیات ما پرداخته نشده است، می توان گفت کم لطفی نمایشنامه نویسان نسبت به ادبیات معاصر و کهن ما و موضوع اقتباس نیز یکی از مباحث مهم است. باید بگوییم انگشت شمارند نمایشنامه نویس های ایرانی که با توجه به یک رمان و داستان معاصر و کلاسیک ما نمایشنامه ای نوشته باشند. شما فکر می کنید عدم توجه به این آثار از چه روی است؟بله. خلا بسیار بزرگی که در نمایشنامه نویسی ما وجود دارد همین امر است. درواقع جای نگاه های تازه به ادبیات، به تاریخ و به گذشته ایران خالی بوده که غم انگیز است.
یکی از دلایلش این است که ما در ایران نمایشنامه نویس نداریم؛ یعنی در کشور تعداد محدودی نمایشنامه نویس وجود دارد و بسیار کم به آن ها افزوده می گردد. عدم افزایش درام نویسان نیز به این دلیل است که روی آن ها سرمایه گذاری نمی گردد و برای کسی چندان اهمیتی ندارد و دانشگاه های تئاتری نیز اصلا برون داد جالبی ندارند.
در صحبت هایتان به کمبود نمایشنامه نویس در ایران اشاره کردید که یکی از دلایل نبود نگاه تازه به ادبیات ایران است. چه عواملی سبب عدم توجه نمایشنامه نویسان به آثار کهن و معاصر ما می گردد؟وقتی نمایشنامه نویس امنیت شغلی نداشته باشد بیشتر به سمت کاری می رود که به او پیشنهاد گردد یا مطمئن باشد که حتما اجرا می گردد و مخاطب دارد؛ و این چیزها بیشتر پروژه های ملی هستند. در کل نمایشنامه نویس باید حمایت گردد و اگر اتفاق نیوفتد جریان نمایشنامه نویسی انقدر کم فروغ خواهد شد.
سینمای ما در مقابل سینمای جهان یک شوخی است
بحث دیگری که وجود دارد و این موضوع را به خصوص در جشنواره ها بسیار می بینیم این است که کارگردان ها خودشان نمایشنامه هایی می نویسند و آن را اجرا می کنید. شما این موضوع را چگونه ارزیابی می کنید؟ به نظر شما کارگردان می تواند در صندلی یک نمایشنامه نویس قرار گیرد یا هرکدام باید صندلی خود را داشته باشند؟من در عمر کاری خود تا به حال نمایشنامه شخص دیگری را اجرا ننموده ام و دلم هم نمی خواهد این کار را انجام دهم. افرادی هستند که دوست دارند چیزی که خودشان می نویسند و توانایی اش را هم دارند اجرا نمایند؛ بعضی نیز این توانایی را ندارند و از نوشته دیگری استفاده می نمایند.
این بحث ممکن است در سینما خیلی مهم باشد از این رو که فیلمنامه نویسی هنر جمعی تری است و گروهی نوشتن در سینمای جهان مطرح است. مثلا کسی مانند کریر 98 درصد آثارش را جمعی نوشته است، آدم شوکه می گردد که آن ها چه می نمایند و ما چه می کنیم! به همین دلایل است که آن ها تا این اندازه جلوتر از ما هستند ما به گرد پایشان هم نمی رسیم. کل سینمای ما در مقابل سینمای جهان یک شوخی است!
نمی توان به وسیله نمایشنامه نویس بودن ارتزاق کرد
شما در حال حاضر شرایط نمایشنامه نویسی ایران را چطور می بینید؟ فکر می کنید در آینده بهتر خواهد شد؟به نظر من در ایران نمایشنامه نویسی اتفاقی معجزه آسا است؛ وقتی تئاتر ما تا این اندازه علیل، بیمار و بدون پشتوانه است و یک نمایشنامه نویس هیچ وقت نمی تواند صرفا به وسیله نمایشنامه نویس بودن ارتزاق کند نمی توان امیدی به بهبود آن داشت. نمایشنامه نویسی به عنوان یک امر کاملا مستقل ممکن است سال بعد دیگر نباشد. به عنوان مثال تو به عنوان یک درام نویس هیچ امیدی نداری که یک نمایشنامه نویس فوق العاده هستی و اموراتت عالی می گذرد و کلی حقوق و مزایا داری! نه. اصلا چنین نیست.
به گمانم این امر برای سایر رشته های هنری نیز چنین باشد و صرفا نمایشنامه نویسی نیست که حمایت کی از آن صورت می گیرد.
هنر نیازمند حمایت است. فردی که نقاش است هم امنیت شغلی ندارد؛ نمایشنامه نویس، کارگردان تئاتر و درکل آرتیست در این مملکت خیلی بی اهمیت است، وقتی امری تا این اندازه بی اهمیت است نمی توان از آن انتظار درخشش داشت.
بودن یا نبودن درام نویس اهمیتی ندارد
پس چندان امیدی به آینده نمایشنامه نویسی ایران ندارید.خیر به نظر من هر روز این سوهای امید کمتر می گردد از این رو که در ایران جریانی وجود ندارد که بگوییم نمایشنامه نویس تربیت نموده و باعث رشد می گردد.
درواقع یک جریان نامهربان وجود دارد. به عنوان مثال در این 40 سالی که از عمر من می گذرد تا به حال کسی نیامده به من بگوید تو خیلی با استعدادی، خوشحالیم که تو هستی؛ اگر من از فردا ننویسم برای کسی اهمیتی ندارد. مثلا کسی مانند نیما دهقان یک کارگردان خوب که آثار ماندگاری داشت و خنکای ختم خاطره روی صحنه برد، چندسالی است که دیگر ایران نیست اما کسی حتی نگفته که جای نیما دهقان خالی است؛ شاید خوشحالم شده باشند.
این موضوعی که می گویم مسئله مهمی است. بودن یا نبودن ما اهمیتی ندارد، جای خالی ما حس نمی گردد همانطور که جای خالی بهرام بیضایی در این کشور حس نشده است؛ درخشان ترین آدم این کشور رفت و برای کسی اهمیت ندارد. شاید حرف های من تلخ باشد اما واقعیت های هنر ماست.
اگر انقدر که شما می گویید اهمیت ندارد پس این کوشش ها برای چیست؟ چرا همچنان گرایش به این رشته ها بسیار است؟
در درجه اول، این یک اتفاق شخصی برای من است. من می نویسم چون لذت می برم، توانمندی من است، تقریبا کار دیگری بلد نیستم و دلم نمی خواهد کار دیگری انجام دهم. مثلا من در سال سه اثر را کارگردانی می کنم تا اموراتم بگذرد ولی ترجیح من این است که یک کار را کارگردانی کنم یا این که فرصت مطالعاتی به من داده گردد تا مثلا بتوانم روی همین پروژه فروغ فرخزاد کار کنم تا نتیجه اش درخشان تر گردد.
در عصر حاضر سلبریتی ها موردتوجه قرار می گیرند
از جایی باید این اهمیت دادن را آغاز کرد.این امر خیلی پیچیده است و امر مربوط به آدم های کشور، بیسوادی و علاقه شان می گردد. دوره ای خیلی ها علاقه مند به شعر بودند و الان علاقه ای ندارند که شعر بخوانند؛ دیگر شاعری مانند فروغ فرخزاد گل نمی نماید که کتاب هایش زود به زود تمام گردد.
در حال حاضر در دوره دیگری هستیم که سلبریتی ها موردتوجه قرار می گیرند. جنس جامعه عوض شده است؛ در کشوری که مردم کتاب نخوانند و تیراژ 200 جلد باشد بحثی نگران نماینده است و هر روز اوضاع بدتر می گردد. این روزها همه ترجیح می دهند دو جمله بخوانند تا یک کتاب. امیدوارم هرکدام در صندلی خودمان بتوانیم به فرهنگ یاری کنیم.
به عنوان صحبت پایانی، در این ایام خانه نشینی چه نمایشنامه هایی را برای مردم و مخاطب جدی تئاتر پیشنهاد می کنید؟
من نوشتن را با دیدن کارها آموختم و به نظرم نمایشنامه و فیلمنامه را باید دید و خواندنش بحث دیگری است. نمایشنامه های محبوب من ملکه زیبایی لینین از مارتین مک دونا و خدای کشتار اثر یاسمینا رضا که دو اثر خواندنی هستند. به نظر من نمایشنامه ای که همواره تازه است و بسیار خلاقانه نوشته شده مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر است؛ نمایشنامه مرگ یزدگرد بهرام بیضایی نیز از همین دسته است. یک دقیقه سکوت اثر محمد یعقوبی هم از شاهکارهای نمایشنامه است.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران